سفارش تبلیغ
صبا ویژن
بر آزار و درد بایدت تحمل نمود و گرنه هرگز خرسند نخواهى بود . [نهج البلاغه]

چه کسی امیررا کشت ؟

چه کسی امیر را کشت؟

 

خوشبختی یعنی یه مرد خیکی...

عشق یعنی زن چاق...

"چه کسی امیر را کشت؟" با فضایی متفاوت از آثار سینمایی معمول به نقد فضای فکری طیف های مختلف جامعه ایرانی میپردازد. فیلم از دیالوگ های 8 شخصیت اصلی رو به دوربین (چشم سوم تماشگر ) تشکیل میشود. البته به نظر من هر یک از این افراد بیشتر از اینکه "شخصیت" باشند یک "تیپ" غلو شده‌ی تقریبا شناخته شده از جامعه ایرانی هستند. البته به این 8  تیپ میتوان اصغر (شوهر اول زیبا) که البته در فیلم حضور فیزیکی ندارد و ما تنها از طریق دیالوگ‌های شخصیت‌های فیلم با او آشنا میشویم را اضافه کنیم که البته شباهت‌های زیادی با اکبر (شریک اولش) دارد. این تیپ‌ها با تمام نمادهایی که ما قبلا از آنها داریم برجسته شده است. حتی این حالت اغراق در انتخاب اسامی این شخصیت ها به وضوح به چشم میخورد:

زیبا "زن امیر" با بازی نیکی کریمی زن زیبای تجدد زده که اورجینال همه چیز را می‌پسندد، با این حال در یک نگاه میتوان فهمید که خود او اورجینال نیست!

دکتر مطلق "روانشناس زیبا" با بازی محمدرضا شریفی نیا با دید مطلق روانشناسانه خود و علاقه دیوانه وار به فروید تمام بشر را بیمار روانی میداند.

رضا "دوست کودکی امیر" با بازی آتیلا پسیلانی  که بدون فهم موضوع فقط با توسل به افکار امیر و بعد ها بالاسری‌ها به قول خودش به پرتقالیها! (پروتالیا) می پیوندد و با آتش زدن فرش‌فروشی دو طبقه پدر امیر میخواهد جامعه بدون طبقه بسازد! رضا همیشه به اینکه کسی برایش تصمیم بگیرد رضایت! دارد.

عسل (دختر اصغر و دختر خوانده امیر) با بازی الناز شاکردوست دختر شیرین و زیبا و بدون اعتقاد که تمام مشکلات مدرن امروزی در رفتار و صحبت و حتی لباس پوشیدن او به روشنی تمام ، حتی بدون ذره ای دقت کاملا نمایان است.

حمید "صمیمی‌ترین دوست امیر" با بازی امین حیایی زاده شده در دل فقر با یک دنیای ساخته شده بر روی خیال و توهم شخصیتی‌‌ست که تنها کسی که با آن رابطه عاطفی دارد "فرشته" یک موجود خیالی ساخته ذهنش است. زیبا این عشق خیالی را از حمید میگیرد زیرا خود جانشین فرشته خیالی او میشود. باید اعتراف کنم که من با شخصیت حمید حداقل از لحاظ عشقی احساس نزدیکی زیادی دارم. چون او هم مثل من عشق میورزد. یا شاید هم من مثل او.

مرجان "منشی و زن موقت امیر" با بازی مهناز افشار زنی ست با تمام معیارهای یک زن سنتی و خرافتی و به اصطلاح خاله زنک که در تمام طول فیلم در حال پاک کردن سبزی و برنج و پختن غذا و... است. مرجان با دعانویس و رمال و چیزخور کردن شوهر به دنبال جلب مهر همسری است.

اکبر "شریک اصغر و امیر و حمید" با بازی خسرو شکیبایی تیپ بازاری و سنتی و چاله میدانی که از دست فروشی  و توپ جمع کنی سلطان(علی پروین) و گردنکلفتی در پامنار، رسیده به تاسیس یک شرکت پشم! به همراه اصغر و امیر و حمید.اکبر با تمام پارامترهایی که برای چنین تیپی وجود دارد در فیلم حضور دارد و طبیعی‌ست که در چنین مواقعی آقا بالاسره (اکبر) عاشق خان باجیه (مرجان) میشود!

اصغر هم تقریبا کپیه اکبر است با این فرق که او میان سنت و تجدد پا در هواست. طبیعی‌ست اصغری که بخواهد به ساز زیبا برقصد آخرش باید خود را به جای لوستر از سقف آویزان کند!

و بالاخره خود امیر با بازی علی مصفا که شخصیتی معقول تر از بقیه دارد وقتی در جوانی به آرمانهای ایدالیستی خود نمیرسد، خود به صورت یکی از کسانی که در جوانی دشمن آنها بوده در می آید.

با این حال بقیه شخصیت ها به دلایل مختلف امیر را پس میزنند و هر یک تصمیم به قتل وی میگیرند. در آخر ما امیر را میبینیم که از جامعه کوچک خود گریخته و در گوشه خلوت و به دور از هیاهو به ارضاع علاقه دوران کودکی خود نوازندگی ساز میپردازد...

 

پی نوشت: روز جمعه که که برای دیدن فیلم زدیم بیرون، بین "میم مثل مادر" و "چه کسی امیر را کشت؟" مردد بودیم. ولی خوب الان از شلوغی صف "میم مثل مادر" باید ممنون باشم!

وقتی چند دقیقه از فیلم گذشت دختری که پشت سر من نشسته بو د یه جور که انگار داره گریه میکنه گفت: "فرهااااد، این فیلمه تا آخرش همینطوریه". فرهاد قصه من هم یه جوری که انگار میخواد دختره رو بخوره جواب داد: "بله عزیزم، نمیدونم عزیزم!" البته من متوجه نشدم که موفق به خوردن دختره شد یا نه؟! تاریکی سینما هم نعمت بزرگیه!!!

وقتی فیلم تموم شد اکثر دختر و پسرها و خانواده‌هایی که دست در دست هم از سالن خارج میشدند راضی به نظر نمیرسیدند، ولی صدای کف زدن چند نفر از ته سالن نشون میداد که چند نفر هم برای دیدن فیلم به سالن اومده بودند. شاید بشه گفت کسایی که برای سرگرمی اومده بودند راضی نشدن، ولی کسایی که اومده بودند فیلم ببینن راضی بودند و یا حداقل ناراضی نبودند




من امیررا کشتم ::: پنج شنبه 85/8/25::: ساعت 4:44 عصر

مهدی کرم‌پور" کارگردان فیلم "چه کسی امیر را کشت" گفت: دراین فیلم سعی کردم تصاویر را به ایماژها و تصورات دهنی مخاطبان منتقل کنم تا بر مبنای یک واقعیت، به اندازه تعداد شاهدان تاویل وجود داشته باشد.

به گزارش روز یکشنبه روابط عمومی بنیاد سینمایی فارابی، وی،افزود: برداشت -های متفاوت از یک واقعیت، نوعی سامانه دموکراتیک را درروایت ایجاد کرده و امکان مشارکت فعال‌تری را برای مخاطب فراهم می‌کند.

وی به ریشه‌های روایت بی‌واسطه در فرهنگ شرقی و ایرانی اشاره کرد و اظهار داشت: این گونه‌ی روایت پیش از فاصله‌گذاری برشت، در ایران زمین به صورت تعزیه وجود داشته و مخاطب را به چالش کشیده است.

به گفته کرم‌پور، در واقع این شیوه روایت درتاریخ ایران‌از جمله داستان‌های چون حسنک وزیر نیز دیده می‌شود و شاید برای من تجربه جسارت آمیزی در حوزه سینما باشد.

وی تصریح کرد: جامعه ما بیش از هرچیز از سطحی‌نگری رنج می‌برد و شخصیت‌ها دچار نوعی توهم جمعی شدند.

کرم‌پورافزود: سعی کردم مسایلی چون خرافات، شبهه روشنفکری و سطحی نگری را در این اثر مطرح و بررسی کنم.

فیلم "چه کسی امیر را کشت"، پنجم آبان ماه در نشست کانون فیلم معناگرای بنیاد سینمایی فارابی اکران می‌شود.




من امیررا کشتم ::: پنج شنبه 85/8/25::: ساعت 4:29 عصر

 
 
ایران - لادن خاقانی:
کشته‌شدن امیر به دست مهدی کرم‌پور و جمعی از پرسروصداترین بازیگران سینمای پس از انقلاب - از کهنه‌کاران خاک‌صحنه‌خورده و دنیادیده تا تازه‌واردان خوش‌اقبال- از چند هفته مانده به تمام‌شدن ماه مبارک رمضان، نقل محافل سینمایی بود.

گویی انجمن بازیگران سینما دست به دست هم داده بودند تا امیر را سر به نیست کنند. از طرفی جشن‌های عید فطر با به‌نمایش‌درآمدن فیلم‌های «تقاطع» و «م مثل مادر» رونق دوچندانی گرفت. ابوالحسن داوودی و رسول ملاقلی‌پور هم در دفاتر کارشان نشسته بودند و جدول فروش سینماها و استقبال عمومی از تازه‌ترین ساخته‌هایشان را کنترل می‌کردند.
به این ترتیب، آبان‌ماه آغاز شد و کسالت تابستانی سینمادوستان که با نمایش چندتایی فانتزی بی‌رمق و یکی‌،دو نمونه فیلم موزیکال شبه‌ترسناک به درازا کشیده بود. با آغاز دومین ماه پاییزی، متعادل‌تر شد.

 

جدول تعطیلات نیمه دوم سال85 نشان می‌دهد آثار فیلمسازانی که سوژه ثابت عکاسان و خبرنگاران هنری هستند نیز با شروع بیست‌وپنجمین دوره جشنواره فیلم فجر از بایکوت و شایعه‌سازی خارج می‌شود. بنابراین اگر برای دیدن «خون‌بازی» رخشان بنی‌اعتماد، «تله» سیروس الوند، «پارک‌وی» فریدون جیرانی و البته «رئیس» مسعود کیمیایی چشم‌انتظار مانده‌اید، تا شروع بهمن‌ماه و آغاز جشنواره، دندان بر جگر بسائید!

جای خالی هرکول پوآرو در سینماهای پایتخت
«چه کسی امیر را کشت» دومین فیلم بلند مهدی کرم‌پور پس از «جایی دیگر» است که در سال1381 ساخته شد و به نمایش درآمد. اولین بار که فیلم را در سالن سینما تماشا می‌کنید، اگر علاقه‌مند آثار بهرام‌بیضایی باشید و فضای فیلم هایی مثل «مسافران» در ذهن‌تان مانده باشد، صحنه تصادف و ته‌دره‌افتادن ماشین مسافران که نقطه آغاز ماجراهای بعدی می‌شود را در هر دو اثر، بسیار نزدیک به هم می‌بینید؛ با این تفاوت که بی‌خیالی‌های ابتدای شروع «مسافران» کل قصه را لو می‌دهد و تماشاگر را به تماشای حوادث پس از مرگ آنها می‌برد اما کرم‌پور با طرح یک علامت سوال بزرگ، شما را در توهم و تعلیق نگه می‌دارد و به حل جدول کلمات متقاطع دعوت می‌کند.

 از طرفی اگر تماشای فیلم‌های معمایی و پلیسی خارجی را دوست دارید، لابد «قتل در قطار سریع‌السیر شرق» ساخته سیدنی لومت را که از تلویزیون هم پخش شده، دیده‌اید؛ فیلمی با سوژه به‌قتل‌رسیدن یکی از مسافران قطاری که در کوپه‌های مجزا از هم، ده نفر از ستارگان سینما از جمله شون کانری (جیمزباند معروف) و اینگرید برگمن (ستاره اسکاری هالیوود) را به مقصد می‌رساند. این ده ستاره قاتل با طرح و نقشه قبلی متحد شده بودند تا جنایتکاری را که از قبل می‌شناختند، مثل جگر زلیخای مصری تکه پاره کنند. آنها چنان خونسرد و آرام ضربات چاقو را در بدن قاتل فرو می‌کردند که حتی کارآگاه پوآروی نابغه هم بعد از کشف جنایت، نمی‌توانست این ده قاتل خبیث را به سزای اعمالشان برساند!

به نظر می‌رسد حکایت کشته‌شدن امیر در فیلم مهدی کرم‌پور متکی بر بازی بازیگران در فیلمنامه‌ای باشد که حاصل کاری سه‌نفره است اما تا انتها قابل پیش‌بینی نیست.
نیکی کریمی، امین حیایی، محمدرضا شریفی‌نیا، آتیلا پسیانی، خسرو شکیبایی، مهناز افشار، الناز شاکردوست و علی مصفا، همگی متهمان ردیف اول قتل مشکوک امیر هستند؛ فیلمی که تا ندیده‌ باشید، نمی‌توانید خوب و بدش را برای دیگران تعریف کنید.

ایده‌آلیست ابدی

اگر یک گزارشگر آماتور بخش خبری صداوسیما، دوربین و میکروفونش را بردارد و به خیابان برود و سر راهش به هر کسی رسید بپرسد «از بازیگران مرد سینمای پس از انقلاب چه کسی را می‌شناسید؟»، از هر ده نفر، لااقل نه نفر می‌گویند خسروخان شکیبایی بازیگر محبوبی که در نقش عاشقان بی‌قرار و ایده‌آلیست‌های احساساتی دهه70، سینمای ایران را تحت‌الشعاع بازی‌اش قرار داد و نقش «حمید هامون» را برایمان جاودانه کرد. اما تکرار نقش‌های شکیبایی در تیپ‌ها و کاراکترهای کپی‌شده برای دهه80 و برای بازیگری منعطف و حرفه‌ای، اتفاق خوبی نیست.

 طی دو ماه اخیر حضور این بازیگر در فیلم‌هایی از قبیل «عروسک فرنگی» و «چه کسی امیر را کشت» چنگی به دل نزده است. شاید ایراد اصلی به فیلمنامه‌ها یا بی‌تجربگی کارگردان‌های تازه‌کار برمی‌گردد اما هر چه هست، شکیبایی را در حالی می‌بینیم که درجا می‌زند. انتخاب او در لیست بازیگران فیلم «رئیس» کیمیایی، این امید را زنده نگه می‌دارد که حمید هامون دهه70 را بار دیگر در جایگاه واقعی‌اش ببینیم.

از عکاسی تا دریافت جایزه نوبل!

محمدرضا شریفی‌نیا به عنوان عکاس و دستیار کارگردان وارد سینمای حرفه‌ای شد اما در طول سال‌های همکاری با عوامل حرفه‌ای سینما از جمله کارگردان‌هایی مانند داریوش مهرجویی، از همکاری پشت صحنه به بازیگری تغییر جهت داد و اکنون سال‌هاست که او را در نقش‌های متفاوتی در سریال‌های پرمخاطب و آثار سینمایی می‌بینیم.


ایفای نقش ولید در سریال امام علی (ع) بیش از پیش نام شریفی‌نیا را بر سر زبان‌ها انداخت. او را که به آچار فرانسه سینمای ایران ملقب است در فیلم کرم‌پور در حالی می‌بینیم که کت و شلوار و کفش سپید پوشیده و در نقش روانکاوی که به عقاید فروید عشق می‌ورزد، تصمیم گرفته دومین ایرانی برنده جایزه صلح نوبل باشد. شریفی‌نیا علاوه بر ایفای نقش کامبیز مطلق در این فیلم، انتخاب سایر بازیگران را نیز بر عهده داشته است.
شریفی‌نیا همچنین مردادماه امسال به لیست بازیگران فیلم «اخراجی‌ها» به کارگردانی مسعود ده‌نمکی پیوست. در این فیلم کامبیز دیرباز، امین حیایی، مریلا زارعی، نگار فروزنده و جمعی دیگر از چهره‌های سینما حضور دارند.

قاتل هنرمند یا هنرمند قاتل؟!
نیکی کریمی در دومین فیلم بلند کرم‌پور نقش «زیبا»(همسر اول امیر) را بازی می‌کند؛ زنی با مشخصات اکثر آدم‌های جوگرفته که خیال می‌کنند اگر وارد دنیای هنر و روشنفکری نشوند و با ژست‌ها و لباس‌ها و لهجه‌های عجیب و غریب ظاهر نشوند، حتما چرخ دنیای متمدن قرن بیست‌ویکم، از چرخیدن می‌ایستد. نیکی کریمی که ده سالی از اولین حضورش در سینما در فیلم «عروس» بهروز افخمی می‌گذرد، نقش «زیبا» را برای تماشاگرانی که با کنجکاوی شرلوک هولمز و ذره‌بین کارآگاه پوآرو دنبال قاتل امیر می‌گردند، باورپذیر می‌کند.

کریمی که پس از ساخت مستند «بودن یا نبودن» به صف کارگردان‌های سینما پیوسته قرار است به‌زودی در فیلم «زن دوم» که احمد امینی ادامه ساختنش را به سیروس الوند محول کرد، بازی کند. او همچنین از پیوستن به بازیگران اثر جدید عباس کیارستمی که «گریه‌» نام دارد انصراف داد. تازه‌ترین فیلم بلند او که «چند روز بعد» نام دارد، در رقابت‌های بین‌المللی جشنواره رم ایتالیا شرکت کرد اما هنوز در ایران اکران نشده است.

این مرد حرف نمی‌زند!
سریال «آخرین گناه» که در ایام ماه رمضان از شبکه2 سیما پخش شد، تازه‌ترین دیدار تلویزیونی آتیلا پسیانی با مردم بود. شاید حالا کمتر کسی به یاد داشته باشد که مجموعه «محله برو و بیا» که کاری متعلق به گروه سنی کودک و نوجوان بود، پای بازیگران سرشناسی را به عالم سینما باز کرد؛ از جمله اکبر عبدی، مرحوم حسین پناهی و البته آتیلا پسیانی. بعد از آن سریال «گرگ‌ها» حضور وی را در عوامل تولید حرفه‌ای قطعی کرد و پسیانی با آن چهره بداخلاق و جدی و البته بازی روان و بی‌تکلفش، کارنامه‌ای رنگارنگ را در گونه‌های مختلف سینمایی - از جنایی گرفته تا طنز- به همگان معرفی کرد.


زمانی که مهدی کرم‌پور نقش «رضا»(دوست دوران بچگی امیر) را می‌نوشت، مشخصاتی بهتر از پسیانی برای مردی پرخور، راحت‌طلب و اززندان‌آزادشده پیدا نکرد. پس رضا یکی از متهمان قتل امیر شد. البته پسیانی همان‌قدر که مقابل دوربین کارگردان‌ها راحت است، با خبرنگاران مطبوعات سخت و گاهی بی‌رحمانه برخورد می‌کند. بی‌شک او را در جشنواره فیلم فجر امسال نیز خواهیم دید.

کشتن رئیس بهانه نمی‌خواهد
از حضور مهناز افشار به عنوان بازیگر سینمای بدنه و عموما گیشه‌پسند، چهارپنج سال بیشتر نمی‌گذرد اما در همین مدت نه‌چندان بلند، پیشنهاد کارگردان‌هایی مانند جیرانی، میلانی و کیمیایی باعث شده که او یکی از پرکارترین بازیگران زن این دوران باشد. افشار در فیلم کرم‌پور نقش «مرجان» را بازی می‌کند؛ زنی که از ابتدا تا انتهای فیلم در آشپزخانه‌اش می‌چرخد و یک‌ریز از همه بد می‌گوید. مرجان که منشی امیر است، در حالی که از شیر مرغ تا رموز و اسرار رمال‌ها را برایتان تعریف می‌کند، نشان می‌دهد کشتن یک رئیس خوب، بهانه درست و حسابی نمی‌خواهد؛ کافی است تصمیم بگیرید یکی از نسخه‌های دست‌نویس فالگیرها را به اجرا درآورید.


او به‌تازگی بازی در «تله» سیروس الوند را مقابل محمدرضا گلزار به پایان رسانده و در کنار عوامل فیلم «رئیس» کیمیایی نیز حضور دارد.

بازیگری برای تمام فصول
سوپراستاربودن در سینمای فعلی، نه تنها در ایران بلکه در استودیوهای غول‌پیکر هالیوود هم اتفاق بزرگی است و البته مشخصاتی دارد که از همه کس برنمی‌آید. سوپراستارها موظفند همانند قاتلین زنجیره‌ای یا خون‌آشام‌های تاریخ بشریت، در همه حال خبرساز باشند. این عده که عینک آفتابی و بادیگارد از مهم‌ترین دارایی‌هایشان محسوب می‌شود، هر جور که زندگی کنند، بحث روز محافل هنری و شایعه‌سازان خواهند بود و البته این اتفاق، به رونق فیلم‌هایشان کمک شایان‌توجهی می‌کند. اما امین حیایی به رغم حضور بی‌وقفه‌اش در سریال‌ها و نقش‌های اکشن سینمایی، هنوز به جامعه سوپراستارها ملحق نشده و ما به این خاطر به وی تبریک می‌گوییم.


مهدی کرم‌پور در فیلم جدیدش، نقش «حمید»(دوست و هم‌دانشگاهی امیر) را به حیایی سپرده و او را با شکل و شمایل هیپی‌های دهه‌70 اروپا به تصویر کشیده است. بازیگر فیلم موزیکال فانتزی «سرود تولد» که «شام عروسی» را هم تابستان امسال بر پرده داشت، در این فیلم بار دیگر نشان داده که راه و چاه بازیگری را به‌خوبی یاد گرفته است.
حیایی پس از اتمام اکران «قتل آن‌لاین» اپیزود اول فیلم «ستاره‌ها» ساخته فریدون جیرانی را آماده نمایش دارد.

درگیر با پنجره‌ها
نقش الناز شاکردوست در فیلم کرم‌پور کاملا مطابق با مشخصات رفتاری بچه‌های مرفه پایتخت تنظیم شده است. او در این فیلم نقش عسل- دختر ناتنی امیر- را بازی می‌کند که یک جانبه نیست و راستش کمی هم با خود و پنجره‌های اطراف خانه‌اش درگیری دارد! بازی او درونی، گرم و همسو با فیلمنامه‌ای است که بر اساس گره‌های ممتد و دیالوگ‌های شلوغ و به‌اصطلاح عسل«خفن» نوشته شده است.

 حضور این چهره جوان در سینمای مخاطب عام با «گل یخ» کیومرث پوراحمد آغاز شد و بعد یک دوجین از فیلم‌های اکشن و حادثه‌ای و جنایی از جمله «قتل آن‌لاین» نام شاکردوست را در لیست بازیگران پرکار اضافه کرد. حضور این بازیگر نوچهره در میان پرتره‌های پوستر فیلم کرم‌پور در پس‌زمینه‌ای قرمز و زرد، نمایی تعجب‌برانگیز است. بی‌شک شاکردوست یکی از بازیگران خوش‌اقبال سینمای کنونی است اما وی تا رسیدن به جایگاهی ثابت و در یادماندنی در سینمای بدنه، هنوز راه بسیاری دارد.

تاریخ درج: 17 آبان 1385 ساعت 19:27 تاریخ تایید: 18 آبان 1385 ساعت 00:21 تاریخ به روز رسانی: 18 آبان 1385 ساعت 00:20  
     
  
 



من امیررا کشتم ::: پنج شنبه 85/8/25::: ساعت 4:14 عصر

سینمای ایران| چه کسی امیر را کشت؟
( عکس: مجید صباغ بهروز )
 
 
:
نیکی کریمی در «چه کسی امیر را کشت؟» نقش زنی را بازی کرده که در نگاه اول هنرمندی روشنفکر به نظر می‌رسد.

زنی که با زن‌های عادی و عامی تفاوت دارد و این طور وانمود می‌‌کند دغدغه‌های ذهنی خاصی دارد.

 هر چه فیلم پیش می‌رود، متوجه می‌شویم که زیبا(نیکی کریمی) بیشتر از آنکه روشنفکر باشد، روشنفکر نماست و تظاهر می‌کند که دغدغه‌های ذهنی‌اش با زنانی از جنس مرجان (مهناز افشار) فرق دارد.

فیلم، زیبا را در خانه‌اش نشان می‌دهد، فضایی خاص که طراحی متفاوتی دارد و ویژگی‌های شخصیتی زیبا را نشان می‌دهد. زیبا را برخلاف مرجان در حال کار کردن در خانه نمی‌بینیم و همین باعث می‌شود در اوایل فیلم، احساس کنیم زیبا، زنی هنرمند، روشنفکر و متفاوت است که زندگی عاشقانه‌اش با امیر(علی مصفا) به جایی نرسیده و او دچار پریشانی و بیماری روانی شده است.

هر چه قصه پیش می‌رود، بیشتر متوجه می‌شویم که زیبا، آن طور که وانمود می‌کند نیست. نیکی کریمی برای بازی در این نقش، گزینه مناسبی بوده. پیش‌زمینه ذهنی مخاطب از او به عنوان بازیگر و فیلمسازی روشنفکر کمک می‌کند تا سیمای زیبا به عنوان هنرمندی روشنفکر در ذهن تماشاگر «چه کسی امیر را کشت؟» شکل بگیرد. زمانی که قصه پیش می‌رود و هویت واقعی زیبا فاش می‌شود، این تناقض به فیلم جذابیت می‌دهد.

کریمی به خوبی این تناقض را در بازی‌اش نشان داده است. معصومیت غریب چهره زیبا قضاوت درباره او را دشوار می‌کند، بازی کریمی هم به گونه‌ای است که مخاطب را  گیج می‌کند و اجازه نمی‌دهد به سادگی درباره زیبا، رابطه‌اش با امیر، حمید و دکتر قضاوت کند.

 در فیلم، شوخی‌های جالبی با این کاراکتر شده، یکی از آنها زمانی است که زیبا موقع گریه کردن دستمال کاغذی مچاله شده‌اش را روی میزی می‌اندازد که پر از دستمال‌های مصرف شده است. صدایی خارج از کادر از او می‌پرسد که این اثر تازه اوست؟ و همین سوال زیبا را به این فکر می‌اندازد که روی فرم و رنگ دستمال‌ها کار کند و ... شوخی با میزان هوش او هم جالب است.

بازی در «چه کسی امیر را کشت؟» نشان می‌دهد که نیکی کریمی، هنوز هم بازیگر مستعدی است. بازیگری که می‌توان روی قابلیت‌هایش برای بازی در نقش‌های تازه و متفاوت حساب کرد.

کریمی در این سال‌ها نشان داده که قصد دارد به صورت توامان در سینمای متداول تجاری و سینمای متفاوت حضور داشته باشد




من امیررا کشتم ::: پنج شنبه 85/8/25::: ساعت 4:11 عصر

نگاهی به فیلم "چه کسی امیر را کشت"
 
ایران - سعید مروتی:
در روزهای گذشته برخی رسانه‌ها از اعتراض تماشاگران فیلم «چه کسی امیر را کشت؟» خبر دادند.

این که در یکی از سینماهای نمایش دهنده فیلم، واقع در میدان شهدا، چند تماشاگر به گیشه مراجعه کرده و خواستار پول بلیت‌شان شده‌اند. ماجرا چیست؟

واقعاً «چه کسی امیر را کشت؟» این قدر فیلم بد و غیر قابل تحملی است که برخی از تماشاگران چنین واکنش‌هایی را نشان داده‌اند؟

یعنی واقعاً تحمل فیلم برای تماشاگر از برخی محصولات جشنواره‌ای سینمای ایران(که گاهی اوقات حتی دیالوگ‌هایشان هم قابل فهم نیست) دشوارتر است؟ یا ساختار روایی متفاوت «چه کسی...» به چنین واکنش‌هایی دامن زده است؟

اگر فیلم را بدون پیش‌فرض و پیش‌داوری ببینید متوجه می‌شوید که اتفاقا فیلم نه تنها ضد قصه نیست که داستانی پر فراز و نشیب را هم روایت می‌کند. منتها در شیوه روایتش تفاوت‌هایی را لحاظ می‌کند که با قواعد مرسوم داستان‌گویی در سینما تفاوت‌هایی دارد. این تفاوت‌ها برای کسانی که اهل فیلم دیدن‌اند کاملاً قابل هضم است ولی این بدان معنا نیست که «چه کسی...» فیلم مخاطب خاص است. هر تماشاگری باهوش متوسط با قدری تمرکز می‌تواند با فیلم ارتباط برقرار کند.

چنان که در روزهای اخیر به نظر می‌رسد که فیلم مخاطب خود را یافته است. کرم‌پور در «چه کسی...» از بازیگرانی محبوب و پولساز استفاده کرده است. بازیگرانی که تماشاگر عادت کرده آنها را بیشتر در فیلم‌های تجاری ببیند. به این نام‌ها تأمل کنید: امین حیایی، مهناز افشار، محمدرضا شریفی‌نیا، الناز شاکردوست و نیکی کریمی. بیشتر فیلم‌های پرفروش سال‌های اخیر سینمای ایران با حضور این بازیگران مقابل دوربین رفته‌اند. استفاده از بازیگران محبوب در فیلم‌های غیرمتعارف در سینمای جهان امری کاملاً جا افتاده است. بروس ویلیس در اوج دوران شهرت و محبوبیت «جان سخت»هایش، نقشی نه چندان محوری در «پالپ فیکشن» تارانتینو ایفا کرد یا مل‌گیبسون در زمانی که ستاره فیلم‌های اکشن بود توسط زفیرلی برای بازی در نقش هملت انتخاب شد.

اتفاقی که در سینمای ایران هم زیاد رخ داده است. در میان بازیگران «چه کسی...» می‌توان از نیکی کریمی و خسرو شکیبایی نام برد که در این سال‌ها به صورت توأمان در فیلم‌های تجاری و هنری حضور داشته‌اند. با این همه اگر بخشی از مخاطب در سینماهای مرکزی و جنوب شهر، فیلم و ستاره‌هایش را پس می‌زند، به خاطر آشنایی‌زدایی است که کرم‌پور از بازیگران فیلم صورت داده. یعنی تماشاگر عادت ندارد امین حیایی را در نقش فرد تحصیل‌کرده‌ای که دچار یأس و پوچی شده ببیند یا نیکی کریمی حتی در فیلم‌های متفاوتش نقش زنان روشنفکر را باز ی کرده ولی در این جا عملاً با هجو روشنفکری یا بهتر است بگوییم روشنفکرنمایی روبروئیم. نکته مهم‌تر اما ساختار روایی فیلم است. فردی به نام امیر کشته شده و حالا نزدیکانش از او می‌گویند. دانای کل دوربینی است که به تناوب به سراغ شخصیت‌های فیلم می‌رود. شخصیت‌هایی که اغلب رو به دوربین درباره امیر و البته خودشان حرف می‌زنند.

گویا این روبه دوربین حرف زدن باعث شده که برخی فیلم را به مصاحبه با هنرپیشگان تعبیر کرده و احساس کنند که سرکار گذاشته شده‌اند. در صورتی که در شیوه ارائه اطلاعات و پردازش شخصیت‌ها آن قدر جزییات و ظرایف وجود دارد که با قدری تأمل بتوان آنها را مشاهده و از کشفشان لذت برد.

می‌گویند و درست هم می‌گویند که هر فیلم منطق خود را بنا می‌کند. کرم پور در «چه کسی امیر را کشت؟» در همان ده دقیقه اول تکلیف تماشاگر را روشن  می‌کند.
فردی بر اثر سانحه اتومبیل کشته شده. مرگی که مشکوک به قتل عمد است. همسر، منشی، دوست او، شریک، روان کاو و دوست دوران کودکی‌اش با تأثر از خصائص مثبت شخصیت امیر می‌گویند. به مرور اما مشخص می‌شود که هر کدام از این آدم‌ها به دلیلی با امیر مشکل داشته‌اند.

در واقع هر کدام از آنها می‌توانند قاتل امیر باشند چون به حد کافی دلیل برای کشتن او دارند. زیبا(نیکی کریمی) همسر امیر احساس می‌کند که شوهرش به او خیانت می‌کند. اکبر (خسرو شکیبایی) شریک امیر به مرجان منشی شرکت علاقه‌مند بوده. منشی‌ای که امیر او را مخفیانه به عقد خود درآورده است. مرجان(مهناز افشار) که از شوهر اولش به خاطر بچه‌دار نشدن طلاق گرفته، سر موضوع بچه با امیر اختلاف جدی دارد. کاراکتری که پسیانی نقشش را بازی می‌کند. بدون این که بینش سیاسی داشته باشد تحت تأثیر امیر، پایش به بازی‌های سیاسی باز شده و سال‌های زیادی را در زندان گذرانده، ضمن این که او  امیر را باعث سوختن عشقش می‌داند.

دختر نسل سومی(الناز شاکردوست)، روانکاو(محمد رضا شریفی‌نیا) و حمید(امین حیایی) هرکدام دلایلی برای تنفر از امیر دارند. این سیر داستانی در نهایت به نقطه عطفی می‌انجامد که قدری برای تماشاگر غافلگیر کننده است.

هر چند فیلم‌ساز، برگ برنده‌اش را پایان فیلم رو می‌کند. جایی به نظر می‌رسد که حرف و حدیث‌هایی که در طول فیلم انجام شده، حاصل یک سوء تفاهم بوده است. این پایان غافلگیرکننده البته مخاطب را مغبون نمی‌کند. چون این رویکرد خارج از منطق داستانی فیلم نیست. ضمن این که لحن شوخ و شنگ فیلم‌ساز در سراسر فیلم زمینه را برای چنین اتفاقی باز نگه می‌دارد. این لحن شوخ و شنگ را شاید بتوان یکی از مهمترین وجوه فیلم «چه کسی امیر را کشت؟» دانست. فیلمساز تعمداً با تمام کاراکترها و موقعیت‌هایش شوخی می‌کند و از دست انداختن هیچ کس ابایی ندارد.

 از زن خاله‌زنکی مثل مرجان تا زیبا که در زمینه هنر مدعی است گرفته تا دکتر روان‌کاو و اکبر لمپن و دختر نسل سومی از طنز تند و تیز فیلمساز در امان نمانده‌اند. آدم‌هایی که هر کدام نماینده یک تیپ اجتماعی هستند و جالب این که بر خلاف سنت رایج در سینمای ایران، هر کدام با ادبیات خودشان صحبت می‌کنند. دیالوگ‌نویسی فیلم در کنار نقاط اوجی مثل دیالوگ‌های لمپنی اکبر و حرف‌های خاله‌زنکی مرجان که گاهی اوقات جزئیات حیرت‌انگیزی دارد گاهی اوقات دچار مشکلاتی هم می‌شود مثل دیالوگ‌های دختر نسل سومی که قدری نچسب و تصنعی از کار درآمده است. این کاراکتر اصلاً یکی از نقاط ضعف فیلم است.

کاراکتری که بیش از آن که مثل جوان‌های نسل امروز حرف بزند، شبیه ادبیات نازل یکی دو نشریه جوان پسند صحبت می‌کند و آن قدر در برخی واژه‌ها اغراق به چشم می‌خورد که حتی تلاش شاکردوست در اجرا هم نتوانسته آن را بپوشاند.

فیلم به لحاظ ریتم هم دچار مشکلاتی است که مهمترینش بعد از صحنه اعتراف دسته‌جمعی به قتل اتفاق می‌افتد. جایی که فیلم از پرداختن به «اتفاق» فاصله می‌گیرد و به «شخصیت‌ها» می‌پردازد.

در فیلمی که بازیگران همگی رو به دوربین صحبت می‌کنند، فیلمساز با وجود محدودیت‌هایی که قصه ایجاب می‌کرده، تنوع تصویری خوبی ایجاد کرده است. کرم‌پور در انتخاب زوایای دوربین هم به تنوع اندیشیده و هم موفق شده به نوعی موتیف (عنصر تکرار شونده) در دکوپاژ دست بیابد.

در این میان فیلم‌برداری مهرداد فخیمی هم کمک زیادی به ساختار متناسب تصویری اثر کرده است. فیلمبردار برجسته‌ای که پس از سال‌های دوری از سینما، با این فیلم نشان می‌دهد که هنوز هم از بزرگان فیلمبرداری سینمای ایران است.

«چه کسی امیر را کشت» به عنوان تجربه تازه در سینمای ایران، چشم‌انداز متفاوتی را ترسیم می‌کند. فروش جالب توجه فیلم‌ را می‌توان مدیون حضور ستارگانش دانست، اما نکته اساسی دیده شدن چنین تجربه‌ای در این سطح کلان است.

تجربه‌گرایی در دل سینمای حرفه‌ای البته ممکن است هزینه‌هایی هم داشته باشد(مثل واکنش برخی تماشاگران)، حتی ممکن است تجربه تازه، اصلاً درست به پرده نقره‌ای متبلور نشود (مثل بعضی از ضعف‌های فیلم)، نکته مهم اما جدی گرفتن چنین تجربه‌هایی و تداوم یافتن آنهاست. به خصوص اگر به این نکته توجه کنیم که چه تعداد از فیلم‌های سینمای ما  بر مدار کلیشه‌ها حرکت می‌کنند و از این نظر تفاوتی هم میان محصول تجاری و روشنفکرانه‌اش وجود ندارد. «امیر...» با وجود برخی لکنت‌های بیانی، همین که خارج از این دو جریان به ظاهر متفاوت اما کاملاً همسو، ساخته شده، اتفاق مهمی است.

 
     
  
 



من امیررا کشتم ::: پنج شنبه 85/8/25::: ساعت 4:0 عصر


سینمای ایران| چه کسی امیر را کشت؟
( عکس: مجید صباغ بهروز )
دوستی به دلیل حضور ستاره های فراوان در فیلم «چه کسی امیر را کشت؟» از عبارت «رئال مادرید سینمای ایران» برای این فیلم استفاده کرده بود، توصیف جالبی که خود گویای هوشمندی مهدی کرم پور، کارگردان فیلم بود. این فیلم با هر روالی به غیر از این ساخته می شد پس از زمانی کوتاه، تماشاگر را کلافه می کرد. دیالوگ نویسی خلاق و طیف رنگینی از کلام که برای هر شخصیت و تیپ نوشته شده بود ترفند جالبی بود برای ایجاد کشش در روال فیلم.

فیلمی جسورانه به لحاظ ساخت. نوعی گزارش. اتفاقی که سابقه اش را در سینمای ایران به خاطر نمی آوریم، بازیگر رو در روی دوربین بنشیند و چشم به دوربین بدوزد و دیالوگ بگوید. میزانسن هایی کوتاه، حرکات در چند قدم راه رفتن و یا سیگار کشیدن و یا سبزی خردکردن و سنگ پرتاب کردن خلاصه می شود. در این میان، اکتیوترین بازیگران از لحاظ حرکتی الناز شاکر دوست (عسل) و محمدرضا شریفی نیا (دکتر کامبیز مطلق) هستند.

بیننده، به شخصیت امیر از میان دیالوگ های سایر بازیگران پی می برد. گام به گام شخصیت او را در ذهن می سازد تا در نهایت شمایی کلی از او در ذهن شکل بگیرد.

در ابتدا دیالوگ ها مرثیه ای بود بر انسانی که در سانحه رانندگی از میان رفته و هر یک بر این اعتقاد بودند که او کشته شده است. این تاکید بر قتل امیر، ذهن بیننده را درگیر اتفاقی می کند که اساس قصه را شکل می دهد. گرچه گذار از این مرثیه تا نهایتی که هر یک از شخصیت ها به ابراز نفرت خود نسبت به امیر برسند با شکافی عمیق روبه روست، پرشی غیرمنطقی که به ضعف فیلمنامه مربوط می شود و تا انتهای داستان بیننده را آزار می دهد. اما دیالوگ ها آنقدر قدرتمند ادا می شوند که تماشاگر همگام با داستان پیش می رود.

فیلم برخلاف رویه به ظاهر کمیکش، مضمونی تلخ و سیاه دارد. پر است از رجاله ها و لکاته ها. زمین دیوانه خانه بزرگی ست که هر کسی بار خود را بر دوش دیگری می گذارد. هر کس برای رسیدن به خواهش دل خود در کنار تو می نشیند و آنگاه که باربر خوبی نباشی، باید بمیری! حالا فرق نمی کند در مقابل چه کسی ایستاده ای. خواه دختر خوانده ات که برایش از پدر هم مهربان تر بوده ای و قاعدتا باید در منتهای معصومیت باشد، خواه روان پزشک همسرت که وظیفه اش نجات انسان هاست.

آن چریک چپ که هنوز پرولتاریا را پرتقالیا تلفظ می کند و در آپارتمانی که نازشست رفیق فروشی گرفته به لمباندن مشغول است مقصر نیست؟

مگر دختر خوانده اوست که دررفتن هایش را احتمالا زیرسبیلی رد کرده ای و برایش پدر بودی، به رفیقی که راننده تریلی بود و حاضر بود برایش جان بدهد سفارش نکرد تا در جاده ماشینت را روانه دره بکند؟

رفیق همه عمرت که به خیال اینکه محبوبه اش را از چنگش درآورده ای، نقشه مرگت را تکمیل نکرد؟

اکبرخان، معاونت، هم آدم اجیر کرد و هم ترمز را شل کرد تا مطمئن باشد که روانه گورستان می شوی.دکتر روان پزشک هم برای اثبات نظریه علمی جاه طلبانه اش در قتل تو سهیم نبود؟

دوربرگردانی که دکتر منادی اش بود همان سیکلی می شود که فیلم در آن می چرخد تا «زیبا» کارد در تمام عروسک سیمی طراحی شده اش بنشاند؛ همان دایره بسته رنج بشری که با حیرت می بینی تسلسلش ناگسستنی است.

فیلم صراحتا هجویه ای است علیه جامعه، تحصیلکرده هایش را جماعتی بوالهوس و مسخ شده می داند که هرکدام در قالبی دیگر فرو رفته اند، بدون یادآوری آنچه روزی بوده اند. دکتر، خود را زیگموند فروید تصور می کند و حمید یکی از خدایان المپ زیبا که زبان فارسی را به طور کل از یاد برده است و عسل که گمان می کند وضعیت جماعت بی سواد از این هم اسف انگیزتر می شود و در جهل مرکب می غلتند و می نازند به دیو صفتی شان یا فالگوش می ایستند تا کنجکاوی شان را ارضا کرده باشند.

دعوا، دعوای ناموسی ست. هرکس برای رسیدن به دلدار و یا برای انتقام از دست دادن یار، نقشه قتل در سر می کشد و در اجرایش می کوشد.

بازی ها به طیفی می مانند که در دو سمتش امین حیایی و مهناز افشار ایستاده اند. حمید (امین حیایی) بازی روان و رئالی ارائه می کند و مرجان (مهناز افشار) نقشی غلو شده را. در میان این طیف، محمدرضا شریفی نیا در نقش دکتر کامبیز مطلق، قرار گرفته. خسرو شکیبایی و نیکی کریمی در بازی واقعی تر هستند، پس در همسایگی امین حیایی می ایستند. آتیلا پسیانی و الناز شاکردوست در سوی دیگر طیف نقش آفرینی می کنند.

انتخاب بازیگر برعهده محمدرضا شریفی نیا بوده. در ابتدای فیلم، تنالیته صدا و نیز لحن خالص الناز شاکردوست به وجدت می آورد که بی شک بهترین انتخاب برای این نقش بوده است. اما پس از زمانی، نوع بیان دیالوگ هایش کلافه ات می کند. انگار این کلام در دهان این بازیگر نمی چرخد. برایش تصنعی است. به عنوان مثال؛ «امیر هم قاطی کرد یه ضدحال خفن بهش زد. زیبا هم قهوه ای شد اساسی». انگار الناز شاکردوست نمی تواند با این دیالوگ ها کوچک ترین ارتباطی برقرار کند.

لحنش به کار این دیالوگ ها نمی آید. شاید هم گیر کار در دیالوگ هاست؟ اما خسرو شکیبایی با ادبیاتی نزدیک به همین کلام دیالوگ می گوید و هرچه شگرد از بازی و فن بیان در چنته دارد در طول فیلم رو می کند. بغض دلت را به درد می آورد و شوخی هایش همگامت می کند با نقش. شکیبایی پیش از این در «سالاد فصل» جیرانی همین تیپ را تجربه کرده بود اما حالا چنان پخته از پس نقش برمی آید که باز سیمای دوست داشتنی بازیگری قدرتمند را پس از مدت ها پیش رویت زنده می کند؛ «امیرخان؟ نچ! امیرخان آدمی نبود که به این راحتی کلکش کنده بشه».

آتیلا پسیانی، همچون غالب نقش آفرینی هایش معرکه بود. نقشی متفاوت با گریمی متفاوت تر. اما چنان از پس شخصیت برآمده بود تا باورپذیرترین نقش در ذهن تماشاگر باشد. مهناز افشار هم به سرنوشت الناز شاکردوست دچار شده بود. آنقدر نقش زیبا و خاصش را غلو شده نشان می داد که به سمت تصنعی شدن پیش می رفت. بازی نیکی کریمی روان بود همچون خسرو شیکیبایی و آتیلا پسیانی. ماحصل درک بالای نیکی کریمی از شخصیتی که ارائه می داد بازی زیبایی بود که بیننده را مجذوب می کرد. اما انتخاب امین حیایی در نقش حمید شاید ضعفی بود در کار انتخاب بازیگر، نقشی که اساسا برای امین حیایی نوشته نشده بود. محمدرضا شریفی نیا هم خود نقطه تعادل این بازی ها بود در نقشی که ارائه می داد.

دکوپاژ و تصویربرداری نیز همچون خود داستان، کاری بود متفاوت و در کنار فیلم.

در کل، فیلم «چه کسی امیر را کشت؟» ساختی یکدست داشت. همه عوامل به درستی در خدمت مضمون درآمده بودند تا فیلمی خوش ساخت را به مخاطب خسته سینمای این روزها ارائه دهند




من امیررا کشتم ::: پنج شنبه 85/8/25::: ساعت 3:48 عصر

  [ ۱۴ آبان ۸۵ ]
 

دکتر عیسی جلالی از بزرگترین رواشناسان بزرگ ایرانی به دانشجویانش توصیه کرده است که برای شخصیت شناسی به تماشای یک فیلم ایرانی بروند
به گزارش خبرگزاری هنر او به شاگردان خود توصیه کرد تا به تماشای فیلم چه کسی امیررا کشت بروند
چه کسی امیر را کشت؟" دومین ساخته سینمایی مهدی کرم پور از عید فطر درگروه سینمایی آفریقا اکران شده است .
نیکی کریمی، محمدرضا شریفی نیا، الناز شاکردوست، آتیلا پسیانی، امین حیایی، مهناز افشار، بازیگران این فیلم هستند وتهیه کننده این فیلم مرتضی رزاق کریمی است.
مهدی کرم‌پور کارگردان سینمای ایران به زودی ساخت یک مجموعه‌ی مستند 8 قسمتی درباره‌ی دموکراسی را آغاز می‌کند واز 15 آبان ماه فیلمبرداری این فیلم را آغاز می کند.
این مجموعه به سفارش شبکه‌ی تلویزیونی press انگلیس با حمایت معاونت برون‌مرزی صداوسیمای جمهوری اسلامی ایران ساخته می‌شود و به موضوع کشورهایی می‌پردازد که از الگوی دموکراسی آمریکایی تبعیت نمی‌کنند. .
بر اساس این خبر، پیش از این یک مرکز پژوهشی در مسکو ساخت یک فیلم مستند را درباره‌ی موسیقی فولکور روسیه به مهدی کرم‌پورسفارش داده بود، که البته سفارش‌دهنده اصلی این پروژه یک شرکت آلمانی است و کرم‌پور ساخت این فیلم را از سال گذشته در روسیه آغاز کرده بود.
مهدی کرم‌پور همچنین تولید فیلمی 90 دقیقه‌یی درباره‌ی زندگی و آثار مجید مجیدی، سینماگر ایرانی را به پایان رسانده است. فیلمبرداری این فیلم از اول اردیبهشت آغاز شده و تدوین همزمان آن را نازنین مفخم انجام داده است




من امیررا کشتم ::: پنج شنبه 85/8/25::: ساعت 3:39 عصر


چه کسى امیر را کشت؟
کارگردان: مهدى کرم پور- نویسنده فیلمنامه: مهدى کرم پور، مهدى کیا، خسرو نقیبى- مدیر فیلمبردارى: مهرداد فخیمى- تهیه کننده: مرتضى و مصطفى رزاق کریمى.
بازیگران: خسروشکیبایى، نیکى کریمى، امین حیایى، محمدرضا شریفى نیا، الناز شاکردوست، مهناز افشار، آتیلا پسیانى و على مصفا.
خلاصه داستان:
«روزى امیر به قصد مسافرت، منزل را ترک مى کند و سپس خبر تصادف مرگبارش در جاده مى رسد.همسر، همکار، همکلاس، دکتر، رفیق، منشى و دختر خوانده اوهر یک درباره شخصیت امیر و این که چطور شد وى به سمت چنین سرنوشتى سوق داده شد صحبت مى کنند.»

این که برخى از تماشاگران با دیدن فیلم چه کسى امیر را کشت، واکنشهاى حاکى از نارضایتى نشان داده اند، گویاى نا آشنایى عموم مخاطبان سینماى ایران با الگوهاى روایتى متفاوت است و این که تصور مى کنند روایت کلاسیک تنها نوع پیشبرد ماجراى یک فیلم سینمایى است.
البته نکته مهمى که به این سوء تفاهم دامن زده است، حضور ستارگان و بازیگران مشهور سینماست که با دیدن چهره هایشان روى پلاکارد سینما، تنها چیزى که به ذهن مخاطب عام این سینما نمى رسد، دیدن یک فیلم متفاوت است، چه آن که پیش از این، فیلمهاى خاص به طور عمده از نابازیگران و یا دست کم غیر ستارگان استفاده مى کردند، اما فرق فیلم چه کسى امیر را کشت با این الگوى آشنا و عمومى چیست؟
پاسخ این سؤال را باید در دو محور جست و جو کرد. نخست نحوه گسترش روایت است. دیوید بوردول و کریستین تامپسن در مورد فرم یک فیلم، پیشرفت روایت را در مدلهاى مختلفى بررسى مى کنند و فرم ... ABACADA را یکى از بهترین قالب هاى روایى معرفى مى کنند. در چه کسى امیر را کشت، اگر هر یک از شخصیتهاى فیلم (زیبا، اکبر، حمید، کامبیز، رضا، مرجان، عسل و خود امیر) با یکى از حروف الفبا مشخص شوند، ترتیب حضور این آدم ها در فیلم داراى هیچ قرینه هندسى نظم پذیرى نخواهد بود. این بدان معناست که منطق درونى فیلم بیشتر بر مبناى الگوى دیگرى شکل گرفته است که با توجه به پازل چینى موقعیتها و شخصیتها و برآیند پیشرفت روایت از دل آن، قالبى دیالکتیکى به خود مى گیرد.
منظور از قالب دیالکتیکى چیست؟
آدم هاى مختلفى که درباره امیر ابراز نظر مى کنند، به طور عمده حرفهایشان ناقض حرف دیگرى است. A نظر B را نقض مى کند و B نظر C را. در عین حال به تدریج مى بینیم که نفر اول چند صحنه بعد نظر خودش را هم نقض مى کند، البته به گونه اى ظریف و نامحسوس، یعنى A1 با A2 متفاوت است. بدین ترتیب در فیلم با انبوهى از تز و آنتى تز روبرو هستیم که برآیندشان یک سنتز است، اما این برنهاد نیزخود رفته رفته تبدیل به یک تز مى شود که در مقابل آنتى تز دیگرى قرار مى گیرد و حاصل تقابل شان به یک سنتز جدید ختم مى شود. این ماجرا همچنان در طول فیلم ادامه پیدا مى کند، تا این که در نهایت با مشخص شدن وضعیت امیر در مى یابیم کل این فلسفه بافى ها، سرابى بیش نبوده است. فیلمساز با این قالب دیالکتیکى بارها و بارها بناى ساخته شده بخشى از روایت را (که بازتابش در ذهن مخاطب نیز سامان گرفته است) در هم مى ریزد و روى خرابه قبلى با استفاده از همان مصالح قبلى بنایى جدید مى سازد. طبیعى است چنین روندى، ذهن مخاطب خو گرفته به داستان سرایى کلاسیک را آزار مى دهد و او را به سمت واکنشهاى معترضانه سوق مى دهد، اما ایرادى در کار نیست. چه کسى امیر را کشت در باطن امر، ذهن را به سمت واکنش هاى معترضانه سوق مى دهد تا مخاطب به فکر کردن و حتى مشارکت در طول اثر دست یابد. این درست است که فیلم چند بار به تماشاگر رودست مى زند و ذهنیات او را درهم مى ریزد تا مفروضات دیگرى را براى خود برپا کند، اما همین به فعال کردن انگاره هاى او منجر مى شود تا در نوبت بعد بتواند دست فیلمساز را پیشاپیش بخواند. از همین روست که در پایان فیلم، امیر خطاب به دوربین مى گوید فکر نمى کند لازم باشد خود را معرفى کند، زیرا این بار حتى عادت زده ترین تماشاگران نیز حدس مقرون به صوابى در مورد هویت او دارند.
محور دوم وجه تمایز فیلم به نوع حضور شخصیتها مربوط مى شود. در این فیلم شخصیتها با یکدیگر هیچ تعامل فیزیکى پیدا نمى کنند و همه چیز در قالب حضور تک نفره آنها مقابل دوربین شکل مى گیرد. در واقع این شخصیتها در عرض هم قرار گرفته اند نه در طول یکدیگر و آن چه طول روایت را شکل مى دهد، ایده هاى این شخصیتهاست و نه خود آنها. چنین روندى اگرچه در سینما کم سابقه نیست، اما در جامعه ما کمتر فیلمسازى بدان دست تجربه زده است. شاید تا حدودى بتوان روایت کامران شیردل را در «اون شب که بارون اومد» در این باب مثل پذیر دانست که البته با توجه به عناصرى از قبیل مستند بودن، نریشن داشتن و قرینه مندى هندسى الگوى روایى آن را از قالب چه کسى امیر را کشت متمایز دانست. اگر بخواهیم چیزى شبیه به خلاصه داستان فیلم براى این اثر تهیه کنیم، شاید متن آن شبیه به عبارات زیر باشد: «روزى امیر به قصد مسافرت منزل را ترک مى کند و سپس خبر تصادف مرگبارش در جاده مى رسد. همسر، همکار، همکلاس، دکتر، رفیق، منشى و دخترخوانده او هر یک درباره شخصیت امیر و این که چطور شد وى به سمت چنین سرنوشتى سوق داده شد، صحبت مى کنند» این خلاصه داستان نشان مى دهد که در فیلم نباید دنبال واقعه یا رویداد خاصى بگردیم که پیش برنده ماجرا باشد. از همین رو نیازى به همراهى شخصیتها در کنار یکدیگر نیست. پدیده اى که در کنار شخصیتهاست، دوربین است. این که دوربین در فیلم چه کسى امیر را کشت چه مفهومى دارد، از آنجا که درجه تأویل پذیرى اش بالاست، نمى توان پاسخ سرراستى را در جواب به آن ارائه کرد، ولى هرچه هست، نشان از حضور پویاى مخاطب دارد. این هشت آدم با تماشاگر رودررو صحبت مى کنند و جالب اینجاست که در صحبتها نیز چندان دروغى به چشم نمى خورد و اگر تعارضى بین صحبتهاست، نه ناشى از کذب صحبتها که به علت سیالیت موقعیت، احساس، نگرش و البته پاره اى پنهان سازى هاست. اصلاً یکى از پشتوانه هاى اساسى روایت فیلم مبتنى بر همین پنهان سازى است. شخصیتها هر کدام ماجراى امیر را چنان تعریف مى کنند که بخش اساسى تر آن بعداً مشخص مى شود. مثل یک کوه یخ که بخش اعظم آن زیر دریاست و بخش کوچکتر آن قابل رؤیت است.زیرا ابتدا از عشق به امیر و تنفر از اصغر مى گوید، اما رفته رفته همین ایده در مورد خود امیر و دکتر کامبیز مطلق شکل مى گیرد.حمید از حس عمیق صمیمیت اش با امیر حرف مى زند، ولى به تدریج با شکل گیرى یک عشق واقعى و خیالى، صمیمیت جاى خود را به تنفر مى دهد.
مرجان با شیفتگى از امیر یاد مى کند.اما این شیفتگى زمانى که مانعى براى آرزویش مى شود به عنصر دیگرى تبدیل مى شود و عسل که دخترى بابایى در آغاز مى نمود در پایان آقا بالاسر خود را به شیوه اى دیگر یاد مى کند.
پرخاشگرى عسل به پسران در عین آرزو مندى براى دیده شدن از سوى آنها حاکى از تمنیات بر خلاف تظاهرات اوست.تحصیلکردگى حمید با آرایش و پوشش نامناسب او آن قدر تفاوت دارد که افسردگى او را به خوبى عیان مى کند.
دکتر با نوع خوابیدنش بر کاناپه، غریزه سخنان علمى او را آشکار مى کند .
این تعارضات محتوایى و شکلى که در فرم و اجراى اثر دیده مى شود، در واقع معطوف به جهت گیرى تماتیک خالق آن است که در نوع دیدگاهش به جامعه معاصر شکل گرفته است.در این جامعه عشق، علم، ایدئولوژى، عاطفه، همکارى و ...در چنان موقعیت نابجایى واقع شده اند که به قربانى کردن واقعیت در پى مصالح خویش پرداخته اند.همه چیز در این فراگرد سطحى مى نماید و جایى براى عمق بخشى به اندیشه و عمل باقى نمانده است.دروغ و تظاهر دربالاترین اصلى است که براى تحقق مصلحت توجیه پذیر جلوه پیدا مى کند.امیر نماینده؛ یک واقعیت قربانى شده در این فیلم است و مهاجرت او از خانواده و آشنایان و دوستانش در فرجام اثر، حکایت از ایده معطوف به عزیمت درباره اصلاح این جامعه دارد؛ ایده اى پست مدرنیستى که نهایت سر خوشى را در کندن از وضعیت فعلى مى داند و این که وضعیت آتى چیست، چندان برایش مهم نیست.دلخوشى امیر به نواختن سازى که در تمام طول عمر از کارکردن با آن محروم بوده است آن هم در بیابانى که خالى از سکنه و جنبنده اى است، تجلیگر همین ایده فراتجددى است.
چه کسى امیر را کشت جدا از روایت و درو نمایه، واجد ویژگى هاى ممتاز دیگرى نیز هست.بازى بازیگران آن چنان است که بخوبى شهرت خود را با غیر متعارف بودن اثر همخوان مى کنند و از این تجانس براى القاى بهتر مفاهیم مورد نظر استفاده مى شود و حتى پرسونال برخى از بازیگران نیز در این بین خالى از تأثیر نیست.اگر چه نیکى کریمى و امین حیایى کمتر از حد انتظار و توانایى شان ظاهر مى شوند، اما در مقابل آتیلا پسیانى و خسرو شکیبایى و مهناز افشار فوق العاده اند.
شریفى نیا نیز که البته بجز بازى در نقش روانشناس، سایر بازیگران را انتخاب کرده است، در قالب یک روانپزشک خیلى خوب جا مى افتد.دیالوگ ها ( در واقع مونولوگ هاى) فیلم جزو شاخص ترین عناصر آن هستند که به نظر مى آید براى آن باید یک مطلب مستقل نوشت و در این جا فقط به این نکته اشاره مى شود که این عنصر جدا از آشکار سازى شناسنامه شخصیتى کاراکتر گوینده، در تعامل با سایر گفت وگوها، بار هدایت روند و ضرباهنگ اثر را نیز برعهده دارند.و چیدمان آن در نهایت ظرافت صورت گرفته است.فیلمبردارى فیلم به همراه فضاسازى ناشى از طراحى صحنه و لباس که بصرى ترین ابعاد فیلم را تشکیل مى دهند در انتقال ایده هاى اثر کارکرد بسیار مهمى دارند.
چه کسى امیر را کشت فیلم قابل بحثى است که بیش از این ظرفیت تأمل دارد، اما این به معناى وجود نداشتن ضعف در آن نیست.از زمانى که گره معطوف به عاملان قتل امیر باز مى شود فیلم دچار پرگویى حشو آلودى مى شود که مى شد آن را به صورت مجمل ترى روایت کرد و این در واقع ثلث نهایى اثر را شامل مى شود.از همین رو به نظر مى رسد اواخر فیلم - غیر از صحنه آخر - تا حدى کسالت بار مى شود و برخلاف رویه غافلگیر کننده صحنه هاى قبلى به ارائه همان چیزى مى پردازد که در انتظار مخاطب است.با این حال حضور آثارى از قبیل چه کسى امیر را کشت در سینماى ایران حضورى مغتنم است که به سهم خود - هرچند اندک - در قالب زدایى و تجربیات نوین تأثیر دارد




من امیررا کشتم ::: پنج شنبه 85/8/25::: ساعت 3:37 عصر

 کارگردان "چه ‌کسی امیر را کشت؟" گفت: این فیلم را برای کسانی ساختم که می‌خواهند به خودشان فرصتی دهند و اگر با این فیلم حرکت کنند، حتما بارها و بار‌ها می‌خندند و لذت می‌برند. بعد هم که بیرون می‌آیند ممکن است ادامه‌ فیلم را در خودشان ببینند.

مهدی کرم‌پور در ادامه‌ی گفت‌و گو با خبرنگار هنری ایسنا تاکید کرد: "چه کسی امیر را کشت" فقط برای سرگرمی نیست و اگر تماشاگری برای سرگرمی به سینما می‌آید، خواهش می‌کنم فیلم‌ ما را انتخاب نکند.

مهدی کرم پور علاقه‌مند است؛ قالب‌های مختلف را برای گویش قصه و منظوری که تم مرکزی داستان را شامل می‌شود انتخاب کند.

وی گفت: "چه کسی امیر را کشت؟" بیشتر درباره یک پرده پوشی و عدم صداقت است که این روز‌ها زیاد در جامعه دیده می‌شود، این فیلم هم چون معترف به این عدم صداقت، پرده پوشی‌ها و فریب‌کاری‌ها است لازم بود تا ساختارش صریح باشد و برهمین اساس تکنیک استفاده شده درآن، از همین خاستگاه می‌آید.

وی همچنین استفاده از بازیگران حرفه‌ای را در این فیلم مربوط به اهمیتی دانست که به بازیگری در فیلمهایش می‌دهد.

کرم‌پور در ادامه تاکید می‌کند: برای این فیلم نیز به اندازه کار قبلی‌ام به بازیگران حرفه‌ای احتیاج داشتم که بتوانند دیالوگ‌ها را به خوبی بیان و تحلیل کنند و حتی در کمترین حد آن را حفظ کنند.

کرم‌پور ضمن اشاره به نوع کار گفت: تک بازی کردن با دوربین کار بسیار مشکلی است و بازیگر باید از پس آن برآید و فکر می‌کردم احتیاج به بزرگترین بازیگران دنیا دارم تا وقتی در نماهای تک با دوربین کار می‌کنند بازی خوبشان دیده شود و خوشبختانه در این فیلم این اتفاق افتاد.

وی با اشاره به چگونگی رسیدن به شخصیت‌های این فیلم گفت: ما در طول یک سال و نیم کار تحقیقاتی و نگارش فیلمنامه به 7 زبان و گویش مختلف با اصطلاحات و چارچوب‌های خاص آن رسیدیم. ما می‌خواستیم آدم‌ها مختلفی را نشان دهیم که با هم در ظاهر فرق می‌کنند. ولی در باطن یک نوع آدم هستند و یک نوع عملکرد و کار دارند و این روند خیلی پیچیده‌ است.

وی افزود: ما باید افردی را متناسب با تم و سوژه‌های رایج در جامعه پیدا می‌کردیم تا این زبان‌ها می‌توانست به تنوع بیشتر برای تماشاگر هم کمک کند و آزمونی باشد برای ما در جهت اینکه بتوانیم کندوکاوی درون واژه‌ها و اصطلاحات داشته باشیم و بخصوص زبان‌شناسی که این روز‌ها خیلی جدی نمی‌گیرند ولی یکی از علوم روز جهان است، را مطرح کنیم.

در ادامه کرم پور درباره ویژگی‌های فیلم سازی به شکل "چه کسی امیر را کشت" اظهار داشت: مطمئنا لوکیشن محدود‌تر و کار با یک بازیگر تک، می‌تواند تمرکز زیادی را برای یک کارگردان و بازیگر ایجاد کند اما عناصر جذاب و حتی کمکی را از کار می‌گیرد. وقتی کار در فضای استریزه ساخته شود برای جذاب‌تر شدن چاره‌ای نیست جزء اینکه زوایای دوربین را بهینه کنیم، ضمن اینکه کار بازیگر، صدا، دیالوگ، گریم، صحنه و هر چیز دیگری معنا پیدا می‌کند و هر حرکت بازیگر دیده می‌شود.

این کارگردان تصریح کرد: این کار از دور به نظر ساده می‌آید، ولی بسیار مشکل بود و فکر می‌کنم تمام بازیگران اذعان داشته باشند که بازی کردن در این فیلم جزو سخت ترین کارهایشان بوده است.

کرم پور همچنین برخورد مردم را بسیار واکنش‌برانگیز در مقابل این فیلم برشمرد و گفت: تماشاگران ما با دیدن سریال‌های تلویزیونی و فیلم‌های دیگر دچار یک رخوت و ساده‌نگری می‌شوند و در این فیلم حالا تماشاگر با یک تجربه متفاوت مواجه می‌شود. به همین دلیل ما به تماشاگران توصیه کردیم اگر برای وقت پرکردن به سینما می‌آیند، این فیلم را نبیند اما اگر می‌خواهد کاری متفاوت و جدی در سینمای ایران ببیند حتما به دیدن فیلم ما بیایند.

وی تاکید کرد: خوشبختانه ما اصلا برخورد وسط و میانه‌ای با این فیلم نداشتیم تماشاگران یا بسیار بدشان می‌آید و یا بسیار خوششان آمده است.

این کارگردان در ادامه گفتگو با ایسنا اظهار داشت: ما عادت کرده‌ایم از صبح بلند شویم و زندگی بسته‌ای را داشته باشیم و تا موقعی که می‌خوابیم مدام در دایره بسته خودمان دور بزنیم و در دنیایی که دوران بمباران اطلاعاتی است دچار روزمرگی شویم.

وی افزود: من به عنوان یک فیلم‌ساز سعی می‌کنم از یک دید تحلیلی‌تری دنیا را تعریف کنم و ممکن است، این دید همیشگی و روتین نباشد. ولی حتما دیدی است که ما نیاز داریم و لازم است گاهی اوقات خودمان از آن طرف ببینیم.

وی در پایان راجع به کار بعدی‌اش گفت: در حال نگارش و تحقیقات هستم و امیدوارم پیش تولیدش را بعد از ساخت مجموعه مستندم در روسیه آغاز کنم.




من امیررا کشتم ::: پنج شنبه 85/8/25::: ساعت 3:34 عصر

در فیلمنامه "چه کسی امیر را کشت؟" قصد مقایسه سنت و مدرنیته را نداشتیم، ولی این تقابل را می‌شود از داستان فیلم استنباط کرد.

مهدی کیا، یکی از فیلمنامه نویسان "چه کسی امیر را کشت؟" مهدی کرم پور، درباره تجربه فیلمنامه نویسی گروهی در این فیلم به خبرنگار مهر گفت: "آشنایی  و همکاری من با کرم پور به دلیل تفکر و فکر تازه او بود. ایده اصلی فیلم خیلی جذاب به نظر می رسید. یعنی هفت نفر در مورد کسی که به قتل رسیده توضیح می دهند و ما تصویری دیگر غیر از روایت شخصیت ها در طول فیلم نمی بینیم. تجربه این ایده هیجان انگیز بود و ما بلافاصله مشغول نوشتن فیلمنامه شدیم."

وی در ادامه افزود: "در ابتدای کار تفکیکی در کار نگارش متن صورت نگرفت. یکی از دلایل هماهنگ بودن کار ما هنگام نوشتن فیلمنامه داشتن تفکرات و سلائق نزدیک به هم بود و تلاش کردیم هر کدام از شخصیت ها دارای یک ویژگی خاص باشد. اما در مجموع در نوشتن دیالوگ ها از فیلم های مطرح خارجی الهام گرفتیم."

کیا در پایان گفت: "در فیلمنامه "چه کسی امیر را کشت؟" قصد مقایسه سنت و مدرنیته را نداشتیم. ولی این مسئله تقابل را می شود از داستان فیلم استنباط کرد. چون در فیلم هم آدم روشنفکر داریم و هم آدم سنت گرا و از این تقابل طبیعتا به نقد منطقی سنت و مدرنیته می رسیم."




من امیررا کشتم ::: دوشنبه 85/8/22::: ساعت 3:26 عصر

   1   2      >
>> بازدیدهای وبلاگ <<
بازدید امروز: 0


بازدید دیروز: 0


کل بازدید :40234
 
 >>اوقات شرعی <<
 
>> درباره خودم<<
 
>>آرشیو شده ها<<
 
>>لوگوی دوستان<<
 
>>اشتراک در خبرنامه<<