سفارش تبلیغ
صبا ویژن
هرکس دانش را بطلبد برای اینکه با دانشمندان همراه شود یا با نادانان بستیزد یا مردم را متوجه خود کند، خداوند او را داخل آتش گرداند . [پیامبر خدا صلی الله علیه و آله]

چه کسی امیررا کشت ؟


سینمای ایران| چه کسی امیر را کشت؟
( عکس: مجید صباغ بهروز )
دوستی به دلیل حضور ستاره های فراوان در فیلم «چه کسی امیر را کشت؟» از عبارت «رئال مادرید سینمای ایران» برای این فیلم استفاده کرده بود، توصیف جالبی که خود گویای هوشمندی مهدی کرم پور، کارگردان فیلم بود. این فیلم با هر روالی به غیر از این ساخته می شد پس از زمانی کوتاه، تماشاگر را کلافه می کرد. دیالوگ نویسی خلاق و طیف رنگینی از کلام که برای هر شخصیت و تیپ نوشته شده بود ترفند جالبی بود برای ایجاد کشش در روال فیلم.

فیلمی جسورانه به لحاظ ساخت. نوعی گزارش. اتفاقی که سابقه اش را در سینمای ایران به خاطر نمی آوریم، بازیگر رو در روی دوربین بنشیند و چشم به دوربین بدوزد و دیالوگ بگوید. میزانسن هایی کوتاه، حرکات در چند قدم راه رفتن و یا سیگار کشیدن و یا سبزی خردکردن و سنگ پرتاب کردن خلاصه می شود. در این میان، اکتیوترین بازیگران از لحاظ حرکتی الناز شاکر دوست (عسل) و محمدرضا شریفی نیا (دکتر کامبیز مطلق) هستند.

بیننده، به شخصیت امیر از میان دیالوگ های سایر بازیگران پی می برد. گام به گام شخصیت او را در ذهن می سازد تا در نهایت شمایی کلی از او در ذهن شکل بگیرد.

در ابتدا دیالوگ ها مرثیه ای بود بر انسانی که در سانحه رانندگی از میان رفته و هر یک بر این اعتقاد بودند که او کشته شده است. این تاکید بر قتل امیر، ذهن بیننده را درگیر اتفاقی می کند که اساس قصه را شکل می دهد. گرچه گذار از این مرثیه تا نهایتی که هر یک از شخصیت ها به ابراز نفرت خود نسبت به امیر برسند با شکافی عمیق روبه روست، پرشی غیرمنطقی که به ضعف فیلمنامه مربوط می شود و تا انتهای داستان بیننده را آزار می دهد. اما دیالوگ ها آنقدر قدرتمند ادا می شوند که تماشاگر همگام با داستان پیش می رود.

فیلم برخلاف رویه به ظاهر کمیکش، مضمونی تلخ و سیاه دارد. پر است از رجاله ها و لکاته ها. زمین دیوانه خانه بزرگی ست که هر کسی بار خود را بر دوش دیگری می گذارد. هر کس برای رسیدن به خواهش دل خود در کنار تو می نشیند و آنگاه که باربر خوبی نباشی، باید بمیری! حالا فرق نمی کند در مقابل چه کسی ایستاده ای. خواه دختر خوانده ات که برایش از پدر هم مهربان تر بوده ای و قاعدتا باید در منتهای معصومیت باشد، خواه روان پزشک همسرت که وظیفه اش نجات انسان هاست.

آن چریک چپ که هنوز پرولتاریا را پرتقالیا تلفظ می کند و در آپارتمانی که نازشست رفیق فروشی گرفته به لمباندن مشغول است مقصر نیست؟

مگر دختر خوانده اوست که دررفتن هایش را احتمالا زیرسبیلی رد کرده ای و برایش پدر بودی، به رفیقی که راننده تریلی بود و حاضر بود برایش جان بدهد سفارش نکرد تا در جاده ماشینت را روانه دره بکند؟

رفیق همه عمرت که به خیال اینکه محبوبه اش را از چنگش درآورده ای، نقشه مرگت را تکمیل نکرد؟

اکبرخان، معاونت، هم آدم اجیر کرد و هم ترمز را شل کرد تا مطمئن باشد که روانه گورستان می شوی.دکتر روان پزشک هم برای اثبات نظریه علمی جاه طلبانه اش در قتل تو سهیم نبود؟

دوربرگردانی که دکتر منادی اش بود همان سیکلی می شود که فیلم در آن می چرخد تا «زیبا» کارد در تمام عروسک سیمی طراحی شده اش بنشاند؛ همان دایره بسته رنج بشری که با حیرت می بینی تسلسلش ناگسستنی است.

فیلم صراحتا هجویه ای است علیه جامعه، تحصیلکرده هایش را جماعتی بوالهوس و مسخ شده می داند که هرکدام در قالبی دیگر فرو رفته اند، بدون یادآوری آنچه روزی بوده اند. دکتر، خود را زیگموند فروید تصور می کند و حمید یکی از خدایان المپ زیبا که زبان فارسی را به طور کل از یاد برده است و عسل که گمان می کند وضعیت جماعت بی سواد از این هم اسف انگیزتر می شود و در جهل مرکب می غلتند و می نازند به دیو صفتی شان یا فالگوش می ایستند تا کنجکاوی شان را ارضا کرده باشند.

دعوا، دعوای ناموسی ست. هرکس برای رسیدن به دلدار و یا برای انتقام از دست دادن یار، نقشه قتل در سر می کشد و در اجرایش می کوشد.

بازی ها به طیفی می مانند که در دو سمتش امین حیایی و مهناز افشار ایستاده اند. حمید (امین حیایی) بازی روان و رئالی ارائه می کند و مرجان (مهناز افشار) نقشی غلو شده را. در میان این طیف، محمدرضا شریفی نیا در نقش دکتر کامبیز مطلق، قرار گرفته. خسرو شکیبایی و نیکی کریمی در بازی واقعی تر هستند، پس در همسایگی امین حیایی می ایستند. آتیلا پسیانی و الناز شاکردوست در سوی دیگر طیف نقش آفرینی می کنند.

انتخاب بازیگر برعهده محمدرضا شریفی نیا بوده. در ابتدای فیلم، تنالیته صدا و نیز لحن خالص الناز شاکردوست به وجدت می آورد که بی شک بهترین انتخاب برای این نقش بوده است. اما پس از زمانی، نوع بیان دیالوگ هایش کلافه ات می کند. انگار این کلام در دهان این بازیگر نمی چرخد. برایش تصنعی است. به عنوان مثال؛ «امیر هم قاطی کرد یه ضدحال خفن بهش زد. زیبا هم قهوه ای شد اساسی». انگار الناز شاکردوست نمی تواند با این دیالوگ ها کوچک ترین ارتباطی برقرار کند.

لحنش به کار این دیالوگ ها نمی آید. شاید هم گیر کار در دیالوگ هاست؟ اما خسرو شکیبایی با ادبیاتی نزدیک به همین کلام دیالوگ می گوید و هرچه شگرد از بازی و فن بیان در چنته دارد در طول فیلم رو می کند. بغض دلت را به درد می آورد و شوخی هایش همگامت می کند با نقش. شکیبایی پیش از این در «سالاد فصل» جیرانی همین تیپ را تجربه کرده بود اما حالا چنان پخته از پس نقش برمی آید که باز سیمای دوست داشتنی بازیگری قدرتمند را پس از مدت ها پیش رویت زنده می کند؛ «امیرخان؟ نچ! امیرخان آدمی نبود که به این راحتی کلکش کنده بشه».

آتیلا پسیانی، همچون غالب نقش آفرینی هایش معرکه بود. نقشی متفاوت با گریمی متفاوت تر. اما چنان از پس شخصیت برآمده بود تا باورپذیرترین نقش در ذهن تماشاگر باشد. مهناز افشار هم به سرنوشت الناز شاکردوست دچار شده بود. آنقدر نقش زیبا و خاصش را غلو شده نشان می داد که به سمت تصنعی شدن پیش می رفت. بازی نیکی کریمی روان بود همچون خسرو شیکیبایی و آتیلا پسیانی. ماحصل درک بالای نیکی کریمی از شخصیتی که ارائه می داد بازی زیبایی بود که بیننده را مجذوب می کرد. اما انتخاب امین حیایی در نقش حمید شاید ضعفی بود در کار انتخاب بازیگر، نقشی که اساسا برای امین حیایی نوشته نشده بود. محمدرضا شریفی نیا هم خود نقطه تعادل این بازی ها بود در نقشی که ارائه می داد.

دکوپاژ و تصویربرداری نیز همچون خود داستان، کاری بود متفاوت و در کنار فیلم.

در کل، فیلم «چه کسی امیر را کشت؟» ساختی یکدست داشت. همه عوامل به درستی در خدمت مضمون درآمده بودند تا فیلمی خوش ساخت را به مخاطب خسته سینمای این روزها ارائه دهند




من امیررا کشتم ::: پنج شنبه 85/8/25::: ساعت 3:48 عصر

>> بازدیدهای وبلاگ <<
بازدید امروز: 12


بازدید دیروز: 1


کل بازدید :40260
 
 >>اوقات شرعی <<
 
>> درباره خودم<<
 
>>آرشیو شده ها<<
 
>>لوگوی دوستان<<
 
>>اشتراک در خبرنامه<<